چگونه داغ دلش خون نباشد از غم عشق...
مام غصهي ما بال و پر نداشتن است
ز رمز و راز پريدن خبر نداشتن است
ز رمز و راز پريدن خبر نداشتن است
در اين قفس متولد شديم و ميميريم
طبيعت قفس عمر در نداشتن است
چگونه داغ دلش خون نباشد از غم عشق
كه شرط داغ نديدن جگر نداشتن است
طبيب حاذق بيمار زندگي مرگ است
علاج دردسر عمر سر نداشتن است
فقط نصيب شهيدان سرسپردهي توست
سعادتي كه سزاي سپر نداشتن است
نظرات شما عزیزان: